نرسی ۲

چه خوبه که جاده زندگیمون رو اینقدر سبز کنیم که وقتی به آخر میرسیم یه ستاره باشیم.

نرسی ۲

چه خوبه که جاده زندگیمون رو اینقدر سبز کنیم که وقتی به آخر میرسیم یه ستاره باشیم.

بوگوری

میگیم بچه ها شیطونن؟! بیچاره ها تا تکون می خورن سرشون داد می کشیم!! بچه بشین، بچه نکن، بچه حرف نزن، بچه آروم باش، بچه اذیت نکن و در حالت طبیعی تر،  بچه بتمرگ!! و گاهی هم چاشنیه همیشگی، (یا لپس رو می پیچونیم، یا نیشگونش می گیریم، یا اگه سالار خونه باشیم یه پس گردنی حوالش می کنیم) البته با شما نیستما!! می دونم که شما بچه ها رو خیلی دوست داری.

توی کلاس اینقدر تشنه بودم و معدم از گرسنگی می سوخت که رفتم بیرون. شاید خوردن آب یه بهونه بود که از کلاس بزنم بیرون. همه چیز دلگیره، حتی استاد هم دلگیره. باور کن همه خواب بودن. استاد یه بار گفت: "گوش می دین؟" وقتی جوابی نشنید خودش با ناامیدی گفت: "نه گوش نمی دین." خندمون گرفت. بیچاره توی طول ترم و آخرین روز کلاسش متوجه شد که هیچ کس به حرفاش گوش نمی ده.

وقتی از آبگرمکن دانشگاه آب خوردم (بی انصافی نکن، اینبار تونست نقش یه آب سردکن رو بازی کنه)  اومدم برم سر کلاس، نگاهم به کلاس بغلیمون که کلاس آقایونه افتاد. از خالی بودن کلاس ذوق کردم و رفتم داخل. واااااااای ماژیک وایت برد!! (کمتر میشه تو دانشگاه ما ماژیک گیر بیاد). ماژیک رو برداشتم و کلمه ای که خیلی دوسش دارم رو روی تخته وایت برد نوشتم، "بوگوری" خوشم اومد اینبار بزرگتر نوشتمش. واقعاً از کلاسه خوشم اومده بود. آخه همیشه پره پر بود، حالا خالیه خالی. با خودم گفتم شاید دیگه هیچ وقت اینطوری خالی نبینمش بزار تا یه یادگاری از خودم به جا بزارم توش. شیطنتم حسابی گل کرده بود. واسااااااااا!! کمی فکر کردم یهو یاد ماه قبل افتادم که تو همین کلاس وقتی که هیچ کس نبوده یه جن (یعنی می تونه یکی از اجنه ی توی وبلاگ های ...!!) یکی از صندلی ها رو آتیش زده بود؛ هیچکس هم نتونست تشخیص بده که چطور این اتفاق افتاد. ترس ورم داشت. حتماً من می تونستم الان یه متهم خوب باشم.

- دختر برو بیرون اگر ببیننت حتماً اون آتش سوزی میره تو گردنتا.

دپرس شدم و باز به نمره ی 25 صدم کذایی ترم قبلم فکر کردم. به ماژیک توی دستم نگاه کردم بهم چشمک می زد و هی میگفت: ترسو کجا می ری؟ از خودم خندم گرفت خواستم برم بیرون روی یکی از صندلی ها باز نوشتم "بوگوری". کیف کردم رو یکی دیگه هم نوشتم. گوش دادم هیچ صدایی از توی راهرو نمی اومد. واسا فقط ردیف اول!!

ردیف اول رو کلاً نوشتم خواستم برم دیدم نه، فایده نداره...!! رفتم توی راهرو نگاه کردم خبری از آدمیزاد نبود خودم بودم و خودم و خودم. خودم هم نمی دونم با چه انگیزه ای روی 34  تا صندلی نوشتم "بوگوری".

وقتی خیالم راحت شد که هیچ صندلی دیگه ای نمونده ماژیک رو گذاشتم سرجاش. خواستم برم بیرون چشمم خورد به جا استادی!! نمیشه که روی این همه صندلی بنویسم ولی جااستادی از این کلمه زینت نشه. برگشتم ماژیک رو برداشتم و بزرگ روی جااستادی نوشتم "بـــــــــــوگــــــــــــــــــــــــــــــــــوری". بعد با دل خنک شده ماژیک رو گذاشتم سر جاش.

وارد کلاس که شدم تعجب کردم، می دونید چرا؟ آخه بحث جن داغ بود. توی دلم گفتم ای بابا!! یعنی اینجا هم جن داره؟ یه چیزی برام سئوال بوده همیشه. خانما همونقدر که از تاریکی و جن و این چیزا می ترسن همونقدر هم دوست دارن داستانهای جنی بشنون. چرا؟

ایران اومد توی خاطرم و کمی از سرگذشتش رو برای استاد و بچه های کلاس تعریف کردم.




 

پ.ن:

یادم اومد که ماژیک توی دستم وایت برد بود یعنی یادگاریم فقط روی جااستادی می مونده.

دلم می خواد ایران رو پیدا کنم.

بزارید بچه ها تا می تونن فضولی بکنن، فقط مواظبشون باشید.

دلم تنگ شده.

نظرات 18 + ارسال نظر
انجمن سه‌شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:15 ق.ظ

آفرین !
بسیار جالب و خواندنی و دارای صحنه و تصویری عالی .

جدی حاجی؟ سپاسگذارم. عجب انرژی مثبتی...
نظر لطف شماست آقای انصاری. ببخشید منم مثل همه گفتم حاجی.

چریکو سه‌شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:42 ق.ظ http://www.cherko.blogsky.com

امشب داشتم برای وبلاگ وحید روضه می نوشتم ، روضم که تموم شد رفتم بلاگ اسکای ، یهو سمت چپ ، وبلاگ نرسی 2 آپ شد ، بازش کردم ، خیلی برام جالب بود ، از عبارت " عجله در زندگی کردن کار شیطان نیست " در وبلاگ وحید ، وارد جمله " میگیم بچه ها شیطونن؟! " در وبلاگ آرام شدم!
آرام جان!
نوشته ات حاوی نکته های فراوانی است که هر کدام بحثهای جذاب و جالبی را می تواند پیرامون خود شامل شود ، داخل یک پرانتز ( البته نا گفته نماند برای من سوژه های جدیدی ساختی!!!!!!!) یکی از برداشتهایی که من کردم :
ما آدما هممون اینطوری هستیم ، دنبال چیزهای خارق العاده هستیم ، دنبال نتوانستن ها هستیم ، دنبال نشدنها هستیم ، می خوایم باشیم ولی می خوایم این بودن را با شیوه های هیجانی بیان کنیم تا بعد ...
موفق موید و دلشاد باشید!

می دونید چیه آقای چریکو؟ وقتی مطلب می زنم به این فکر می کنم که واااااااااااای بازم یه چیز میگم که بشم یه سوژه برای چریکو. ولی خب من دیگه حرفامو می زنم شما هم یه سوژه داشته باشی.
مهم اینه که اگر حد و حدود رعایت بشه دلگیری در کار نیست.
ببینم چیکار می کنی!!!؟

انجمن سه‌شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:09 ق.ظ

چریکو جانم!
.
مگه درس فلسفه و قاعده صغری کبری را فراموش کردی!
جان من :
( عبارت " عجله در زندگی کردن کار شیطان نیست " در وبلاگ وحید ، صغری یا کبری و جمله " میگیم بچه ها شیطونن؟! " در وبلاگ آرام هم کبری یا صغری می باشد)!
که چنین نتیجه می شود:
ما بچه بوده ایم ُ،ما غجله می کنیم ، پس ما ش..طانیم.

حاجی این قضیه ی قاعده ی صغرا کبرا چیه؟ وحید از چیزه دیگه ای گفته من از چیزه دیگه. فقط هر دو از کلمه ی شیطون استفاده کردیم. عجب گرفتاری شدم، حالا توی حلقه ی چریکو و حاجی گیر افتادم. این آقا وحید کجاست بیاد یه چیزی بگه؟
اینجا همه چیز واضح و روشنه نمی دونم چرا پای صغرا و کبرا اومده وسط. امان از دست چریکو......!!

سید جمال موسوی سه‌شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:36 ب.ظ http://1000mardan.mihanblog.com

با سلام خدمت شما
مثل همیشه مطلب زیبا و قابل تاملی بود.
ماژیک وایت برد برای من تداعی کننده خاطراتی خوب از دوران تحصیلم می باشد.ولی من جدا اینقدر توی دانشگاه شیطون نبودم.
صبح که مطلبتون رو دیدم یه چیز دیگه ای براتون نوشتم ولی قبل از ارسال اونو پاک کردم.
زمان می تونه خیلی تاثیرگذار باشه توی نوشته های آدم.
مطلب قبلی تون مطلب جالبی بود ولی توی کامنتها یه اشکال اساسی وجود داشت که جذابیتی همیشگی رو از بین برده بود.
این قضیه صغری کبری هم من می دونم چیه.توی فضای مجازی محل یه وقتهایی پای اصغر و اکبر در میان بود حالا پای صغری و کبری.از ش..طنت حاجیه...... .
فکر کنم زیادی نطق کردم ....
خوش باشید

سلام آقا جمال.
دوست داشتم نظر واقعیتون رو بشنوم و اون چیزی که توی دلتون گذشت رو بدونم.. شما عادت نداشتید در لفافه صحبت کنید. هروقت انتقادی دارید بدون اینکه به این فکر کنید که شاید من رو ناراحت کنه بگید.
من نمی تونم منظور شما از اشکال توی کامنت های مطلب قبلی رو متوجه بشم.. میشه برام روشن کنید این موضوع رو؟ البته اگر مایل بودید راجع بهش صحبت کنید.

سالمینا سه‌شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:20 ب.ظ http://salmina.blogno.ir/

سلام بوگـــــــــــــــوری!!!

چیز دیگه ای به ذهنم نیومد.


موفق باشید

درود بر شما.
گاهی آدم چیز زیادی به ذهنش نمیاد.
هرچه از دوست رسد نکوست.
و شما نیز خانمه سالمینا.

یک دوست چهارشنبه 18 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 06:54 ب.ظ

زیبا می نویسی ولی این چریکو ... رو در آورده ، پاشو باید داخل هر گود و چاه و چاله و چاکه کنه ، یکی نیست به این بگه مگه تو چقدر چیز می فهمی که الکی الکی در مباحث مختلف نظر می دی.................

یک دوست عزیز. خوشحالم که اینجا می بینمتون.
در مورد چریکو این سه تا نقطه منظور دمه دیگه آره؟ دیدگاه شما نسبت به چریکو رو توی چند تا کامنت دیدم. اول نخواستم شما رو تأیید کنم. مثل خیلی از کامنت های دیگه که در مورد دیگران گفته شده و تأیید نکردم ولی صلاح دونستم جواب شما رو صمیمانه بدم شاید کدورت ها رنگ ببازن.
شخصیت چریکو هر چه هست برای من قابل احترامه. خوب یا بد رو خوده اون می دونه و بس. من در جواب آخرین کامنت ایشون باهاشون شوخی کردم و منظور خاصی نداشتم.
یک دوست عزیز. فکر نمی کنید اگر اجازه بدیم هرکسی راه خودش رو بره و ما نیز راه خودمون؛ همه چیز بهتر پیش بره؟
چریکو شخص تحصیل کرده ای هستش با عقاید خاص خودش. قشنگه که ما هم در کنار اون حرکت بکنیم و اگر عقایدی برعکس عقاید اون داریم محترمانه و دور از هرگونه جبهه گیری غیراخلاقی مطرح بکنیم.
من از شما دعوت می کنم همیشه در بحث های ما شرکت کنید. حتی اگر حرف شما یک نه خیلی بزرگ هستش.
امیدوارم جواب من جسارتی به شما نبوده باشه.
به آرزوی دیدن دوباره شما.

بزرگمهر چهارشنبه 18 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:26 ب.ظ http://www.sedayelain.blogfa.com

سلام خروشان جان
وبلاگمو یه تغیراتی دادم
بیای خوشحال میشم
ممنون

سلام جناب بزرگمهر.
جدی؟ آهنگاتو که ندادی بگوشیم. ولی چشم. میام ببینم چیکار کردی.


...........................
بزرگمهر . آمدم و خواندمت ولی متأسانه به دلیل مشکلات بلاگفادنشد برات کامنتی بزارم. خیلی زیبا گفتی. اگر صلاح می دونی وبلاگت رو به اسکای منتقل کن تا برای نظرات مشکلی نداشته باشیم. بمون و با موسیقی زندگی کن و با آرامش و اعتماد به نفس پله های زیره پاتو محکم کن.
خدانگهدارت باشه.

وحید چهارشنبه 18 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:04 ب.ظ http://pershin2501year.blogsky.com

خب اسلام علیکم یا بگوری
شرمنده منظورم پش... بود
مطلب زیبای بوی حداقلش اینه که واسه بچه های دانشگاتون باید خیلی جالب باشه هرچند چون ما تو اون فضا نیسیم شاید نتونیم اون جذابیت خاص برا اون آدما رو درک کنیم
در مورد چرکو و حاجی هم که گیر دادن بنظرم باید اهل اونا بندازیم تو جونشون تا دیگه گیر ندن
من فک کنم بگوری یه کلمه روسی باشه یا کره ایی
ولی من مطمئنم اون آتیش سوزی هم یا کار خودته یا اون بگوری یا همکار معتاد رفیقت تو اصناف
در ضمن به حرف حاجی و چرکو گوش نکن عجله تو زندگی کردن اصلا کار شیطون نیس
پیروز باشی

درورد بر شما امپراتور
مدت هاست به این موضوع فکر می کنم که امپراتور درسته یا امپراطور. این کلمه اینقدر بزرگه که سواد من نمی تونه تشخیص بده درست بودن اسپلش رو. ادبیات که میگه امپراطور ولی من شک دارم.
بوگوری یه کلمه ی کره ای هستش آفرین بر شما. به حاجی بگم یه نیم نمره دیگه هم بهت بده.
بزار کمی در مورد همکار معتاد رفیقم تو اصناف فکر کنم و اینکه شما اینو از کجا می دونی. خب کمی مشکوکه این دیالوگ.
به جای پیروز دوست دارم بیشتر آرام باشم.
سپاس فراوان.
با آرزوی موفقیتت.

وحید پنج‌شنبه 19 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:49 ب.ظ http://pershin2501year.blogsky.com

سلام
والا در مورد امپراطور منم سوال گرفتم ادبیاتی ها اسرار دارند که با ت نوشته بشه نه ط
چون ت فارسی تر از ط هست
در مورد رفیق معتاد دوستت هم تو اصناف باید بگم مو خومم بیست سال تو کار شناسایی افراد ناشناس بیدم
در مورد بگوری هم که فهمیدم کره ایی باید بگم که مو حدودا بیست سال زبون کره ایی خوندم
پ چه خیال کردی
ها؟

درود.
پس بیست سال از زندگیت رو باید خیلی تلاش کرده باشی. آفرین بر این همه پشتکار. قابل ستایشه.
کومائو آغاشه وحید.

بزرگمهر جمعه 20 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:01 ق.ظ http://www.sedayelain.blogfa.com

سلام آرام
منم در این فکر جابجایی هستم
اما باید کمی از مقالاتمو کپی کنم راستی اجرای ما قسمت سومش هم میخوام بنویسم

درورد.
بنویس می یایم می خونیم. آفرین. راستی چرا کاراتو برامون نمی زاری.

بزرگمهر جمعه 20 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:37 ب.ظ http://bozorgmehram.blogsky.com/

سلام نه فارسی گویمت درود
ورودت را به خانه من را فال نیک میگیرم و پای بوست خواهم بود
آهنگ هلیله بنابر خواسته ی صدا سیما باید پخش نشود تا برایش مجوز صادر شود.
اما منتظر باش با اهنگ جدیدم را تمام کنم برایت گذارمش

بسیار خوب. صبر خواهیم کرد.

سید جمال موسوی شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:16 ق.ظ http://1000mardan.mihanblog.com

با سلام خدمت شما
ما آخرش نفهمیدیم معنی این کلمه بوگوری چیه؟
راستش دیروز پسرم اومد خونه از سوپری محل برگشته بود با کوله باری از هله هوله.گفت بابا توی سوپری محل اقای فروشنده به من گفت بوگوری و بعدش هم گفت به بابات بگو اکبر میثاقیان یادت باشه.یه لحظه فکر کردم بعد با خودم گفتم نابودی بشی وحیدو کار خوتن که این کلمه انداختی توی دهن بچه ما.حالا ما چه جوابش بدیم؟
به هر حال این کلمه بوگوری هم برای ما سوال شده
حالا واقعا معنی اون چیه؟
مطلبتون رو هم دوباره خوندم به نظرم خیلی جالب و جذابه.
در ضمن این انرژی مثبت هم در انحصار من بوده حالا بعضی ها دارن جا پای ما میذارن این بماند.البته منظورم حاجی نیستا.
خوش باشید

جدی؟ پس بوگوری داره مد میشه؟ آفرین بر آقای فروشنده. آقا جمال موافقی معنیش رو از خودش بپرسی؟ آخه گفته که 20 سال تو کار زبان کره ای بوده. یه تستیش هم بکنیم ببینیم این بیست سال چیزی یاد گرفته یا نه.
اگر از پسش بر نیومد من جواب می دم.
شما هم خوش باشید.

وحید شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 06:52 ب.ظ http://pershin2501year.blogsky.com

سلام
میدونی خوبی اینترنت چیه؟؟
اینه که بعضی اوقات فکرایی به سر آدم میندازه که از لحاظ مادی حرف نداره
و الان هم جمال همچین جرقه ایی در من روشن کرده که الان شرح میدهم
از فردا بچه جمال که اومد سه تا حله هوله میدمش و دوتا بستنی هم خوم میخورم ولی میزنم تو حساب جمال
از حالا روزانه دوتا بستنی دوتا شیر موز دوتا رانی و .... میخوره و مستقیم میزنم تو حساب جمال
اوفی که چه حالی میده!!
آخ جون
چقد خشن هر روز ای همه چی مفتی بخوری
این بهش میگن فکر اقتصادی در فضای مجازی
نرسی تو هم خواستی بگوها
دفتر حساب جمال بروی همه بازه

پس اساعه ورشکستگی آقا جمال رو اعلام می داریم.
برای من هم پاستیل کنار بزار آقا وحید، لطفاً طعم آلبالو باشه.

عاشق سینه چاک حاجی یکشنبه 22 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:11 ق.ظ

آرام قصدم ناراحت کردن شما نبود ولی باید بدانی من وقتی کسی دیگران را به کاری تشویق ولی خود از انآن ابا دارد بسیار ناراحت و ملول میشوم. اگر خیلی علاقه مندی که منو بشناسی میتوانی آپی من رو به چرکو بدی چون ایشان به امور انفورماتیکی وارد هستند تا به واسطه واسطه هاش ماهیت این عاشق سینه چاک حاجی رو برات مشخص کنه. فی امان الله

صحبت کردن با دوستانم من رو ناراحت نمیکنه، دغدغه های فکری من فراتر از این موضوعات روزمرست. آرام اسم تغییر یافته ی منه و خیلی از دوستان اینجا من رو می شناسند فکر نمی کردم روزی اینقدر این موضوع مهم باشه. از بردن نام خودم ابایی ندارم زمان من رو به شما معرفی خواهد کرد.
در مورد شناسایی شما نیز باید بگم هیچ اصراری به این کار ندارم اول به این دلیل که چیزی که دیگری به من نده رو به زور نمی گیرم و دوم شاید اگر نام شما رو هم بدونم نشناسمتون من از مردم محله شناخت کاملی ندارم ....
موفق باشید.

عاشق سینه چاک حاجی یکشنبه 22 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:55 ق.ظ

آرام بنده اصراری به شناسایی شما نداشته و ندارم و پس از دیدن نظرات شما در مورد مطلب اخیر حاجی برای نخستین بار به وبلاگت سرزدم.اما اگر دغدغه های شما فراتر از این موضوعاته بسم اله بگویید تا ماهم استفاده کنیم از آن البته به اندازه بضاعت خود...ثانیا شما فرموده بودید اعلام اسامی زنان و مردان بیشهری در فضای مجازی محلی از ایراد ندارد. اینک سوال بی پاسخ بنده از شما این است که چرا حضرتعالی خود را معرفی نمینمایید. وقتی که شما اعلام اسامی کوچک زنان بیشهری را بسیار مفید میدانید چرا حاضر به معرفی خود نیستید. بنده معتقدم که باید عمل و گفتارمان با هم یکی باشد..وگرنه وقتی از شما که به عنوان خدمتگذار به جوانان محل اینگونه رفتار دیده شود دیگران را چه امیدی است فی امان الله

اجازه بدید تا زمانی که صلاح بدونم روال به همین منوال پیش بره.
متشکرم.

فاطمه یکشنبه 22 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:29 ب.ظ http://qhasedak.blogsky.com

سلام آرام جان
خیلی زبیا بود
می گم:آرام شیطون شدی ها
موفق باشی
شیطونی نکنی ها
آفرین دختر خوب

قاصدک ! هان ، چه خبر آوردی ؟

از کجا وز که خبر آوردی ؟

خوش خبر باشی ، اما ،‌اما

گرد بام و در من

بی ثمر می گردی

انتظار خبری نیست مرا

نه ز یاری نه ز دیار و دیاری باری

برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس

برو آنجا که تو را منتظرند.

سلام خانمه فاطمه.
لطف دارید.
ما شیطون شدیم یا شیطون ما شده؟
خوش خبر باشی. خداوند نگهدارت.

چریکو دوشنبه 23 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:06 ق.ظ http://www.cherko.blogsky.com

آرام جان!
چند سال قبل در چنین روزهایی تقلب رمز اغتشاش عنوان شد و امسال در چنین روزی ، بگوری رمز ارتباط!
ارتباط بین ماژیک و شیطون ، بین ادبیات و هسته ، بین آتش و صندلی دانشگاه ، بین امپراطور و امپراتور ، بین حله هوله و هله هوله ، بین الساعه و اساعه و البته از همه مهمتر ارتباط بین چریکو و انفورماتیک!
انفورماتیک در فرهنگ لغت دهخدا معنی ای ندارد و چون از اینفورمیشین گرفته شده است و این اینفورمیشین یعنی ، اطلاعات ، پس بگوری یعنی رمز ارتباط چریکو و اطلاعات ، البته ناگفته نماند بی ربط هم نیستا ، چریکو رو می توان به چریک تعبیر کرد و موفقیت یک چریک به داشتن اطلاعات بستگی دارد ، در این باب سخن بسیار است و وقت اندک!
البته یه ناگفته دیگه هم هست و آن تفکیک عبارت انفورماتیک به انفور + ماتیک ، که نعوذ بالله چریکو جرأت ورود به این حوزه" 18+ " رو نداره تا ببینیم...

چریکو اینقدر با کلمات بازی می کنه که من گاهی گم می کنم مطلبو. فکر کنم 550 بار خوندم این کامنتو. هست وقتی چیزی رو نمی فهمی همینجوری سرتو تکون می دی ها. حالا منم باید همین کار رو بکنم.

علی حسن ابراهیمی دوشنبه 23 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:02 ق.ظ

فقط اینکه عالی بود عالی عالی عالی عالی بود ایول
خیلی زیبا بود البته دیوار خیلی بهتر بود چون ماندگاری بیشتری داشت

متشکرم.
نه آقای حسن ابراهیمی دیگه قصد این همه خرابکاری رو نداشتم.
خیلی خوش اومدید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد