هر گاه دیدی که مردم به کلام خود فخر می کنند تو به سکوت خود فخر کن!
پ.ن:چرکو رفت تا کسی نتونه ارزشهاش رو بی ارزش کنه. و این رفتن از نظر اون بهترین کاری بود که باید انجام می داد. امیدوارم یک روز دوباره شاهد وجودش توی این فضا باشم.
آرام
پنجشنبه 15 اردیبهشتماه سال 1390 ساعت 03:09 ب.ظ
آرام جان! ممنون از محبت و علاقه ای که شما به شخصیت چرکو داشتید ، خوشحالم که حداقل برای شما توانسته ام شخصیت چرکو را مثبت و مستقل نشان دهم ، هر چند اعتقاد دارم شخصیت او نیز نمی تواند عاری از عیب و خطا باشد. عقیده ام این است که در زندگی ای که شما بسیار در دلنوشته هایت بیان می فرمایید ، احترام به ارزشهایی که همه برایشان ارزشمند است و همه ما در مقابل تخطی از حریم آن ، عکس العمل نشان می دهیم ، واجب است. باید یاد بگیرم انتقاد از دیگران را با نوشته بیان کنیم و نه با پا گذاشتن به روی حریم ارزشهای افراد ، چون به یقین همه افراد دارای همین حریم ارزشها می باشند و با عدم رعایت آن ، حرمت های بسیاری زیر پا گذاشته می شود. قبلا نیز در جواب یک نظر اعلام کرده بودم ، بنده از انتقاد استقبال می کنم چون آن را عاملی برای اصلاح امور ، تغییر برای بهتر شدن و رفع شبهات می دانم . اما انتقاد را با تحکم نمودن یک خواسته و زیر پا گذاشتن حرمت ارزشهای فردی افراد ، متفاوت می دانم . در اینجا اگراجازه دهید بنده از همه خوانندگان وبلاگ شما ، این اصل را مجدد مورد تآکید قرار می دهم. موفق ، موید و دلشاد باشید.
هر فردی ارزش هایی رو توی زندگیش داره. شاید اون ارزش ها خوب هم نباشند اما قابل احترامند نه به این معنی که من نیز این ارزش ها رو دنبال کنم. برای زندگی با افراد مختلف باید یاد بگیریم که احترام بزاریم وگرنه همیشه مطرود خواهیم بود. شخصیت چرکو؛ خوب یا بد برای خود چرکو مهم بود. اشاره کردید که هیچ کس عاری از عیب و خطا نیست و این راجع به چرکو هم صدق می کنه. براتون آرزوی موفقیت می کنم.
انجمن
جمعه 16 اردیبهشتماه سال 1390 ساعت 12:58 ق.ظ
ارام بزرگوار . با اظهار محبتها و ابراز مخالفتهای دوستان از رفتن چرکو اگر من به جای او باشم به خاطر دوستان خوبم در تصمیمم تجدید نظر می کنم حتی اگر آن یکی دو دوست کم لطف کماکان مذمتم نمایند.
جناب آقای انصاری من بر این اعتقادم که تا در موقعیت کسی قرار نگیریم نمی تونیم به جای اون فکر کنیم. هیچ کدوم ار ما جای چرکو نییستیم و دقیقاْ نمی دونیم چه چیز اون رو اینقدر رنجوند که حاضر شد بره و سکوت کنه. من هم امیدوارم برگرده هرچند می دونم همیشه هست و بهمون سر خواهد زد.
شکوفه
جمعه 16 اردیبهشتماه سال 1390 ساعت 07:24 ب.ظ
آرامم : شاید تو این قسمت نباید بهت تبریک می گفتم جهت وبلاگ تازه و خوشگلت ، ولی از اونجایی که آخرین مطلبت بود به ناچار از فرصت استفاده کردم تا ضمن تبریک یک جایزه هم تقدیمت کنم ... در ضمنی که دوست دارم قید کنم که با خوندن کامنت های حودتو هم محلی های خوبت یه جورایی دارم بیشتر می شناسمتون ، هر وقت می یام ناخود آگاه تکه ای از صفای نابتون با من همراه می شه و دلم می خواد سبدی مملو از مهر از من باقی بمونه ، تا درودی دیگر ...
اینم جایزه تو نازنین آرام :
آهسته تر قدم بزن و بی صدا بیا آی بزرگ ! عمر درازی ست تا به یا
اول به ب سلام کن و بعد هم به ت پ پلک بسته حرف نزن ، نوک پا بیا
با سین و شین دو کفش برای خودت بدوز با این دو کفش وصله ای و تا به تا بیا
با عین و غین عینک و با میم هم چپق با لام هم بگیر به دستت عصا ، بیا !
با کاف و گاف ، کشتی و با جیم ، بادبان هر حرف را سوار کن ای ناخدا ، بیا
امواج ، سطرهای مه آلود آب هاست تسلیم باش ، گوش کن ، آمدند ، بیا !
توفان شعر تازه ام آغاز می شود تردید نیست ، با همه حرف ها ، بیا .
این شعر زیبا از محمد سعید میرزایی ست .
سلام بر فصیحه مهربانه من. از اینکه اومدی ممنونم عزیزم. امروز داشتم به این فکر کردم که چند روزه آدرسم رو فرستادم ولی نیومدی. می دونم که خیلی گرفتاری و من تو رو درک می کنم. ممنون از جایزه ات. همیشه جایزه هات نابه. شعر خیلی زیبایی بود.
سلام آرام . آفرین به شما که چنین هدیه آفرین بخشی را از خانم کاظمی به ارمغان گرفته اید. . من نیز سهمی از این سوغاتی زاینده برگرفتم. . خاجی
درود آقای انصاری. هدیه ای بود به من ولی هر کسی با خوندنش می تونه سهمی از اون ببره. پس میشه گفت فصیحه ی مهربان اونو به همه ی خوانندگان وبلاگ تقدیم کرده.
دوچه(پیشوا)
شنبه 17 اردیبهشتماه سال 1390 ساعت 08:51 ب.ظ
هررفتنی درهرجای ارزش ندارد-بعضی ازرفتن هاارزش آدمی راپایین می آوردولی چرکووبازیاررفتن را بهترازماندنشان دیدن........با امیدهرچه بهترشدن هلیله......
گذار * ما بی سر و سامان و پریشان و خرابیم از نیست نهستیم و همی نقش بر آبیم . سرگشته سراسیمه و سرمست سراسر دلداده و بی خویشتن و محو سرابیم . نی حاجی و نی زائر و نی زاهد و نی شیخ نی واعظ و نی مفتی و نی اهل کتابیم . ما شهره شهریم به بیشهر ی و شیدا در رفتن از این شهر شتابان به شتابیم . حاجی
ممنون جناب آقای انصاری. خوش اومدی بزرگ وبلاگ نویسان بیشهر.
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
سلام
چه نشستی بازیار هم رفت !!!
هیچ کسی نمیره. هممون هستیم. فقط بودنمون متفاوته. پس نگران نباشید.
سیلام
دلمون سیش تنگ میشه
مو نمیفهمم از حالا دیگه سی کی بگم
زنده چرکی
نگران نباش میاد بهت سر میزنه اونوقت بهش بگو زنده چرکی. و شاید هم یک روز دوباره برگشت. خودش گفته امید باید داشت.
آرام جان!
ممنون از محبت و علاقه ای که شما به شخصیت چرکو داشتید ، خوشحالم که حداقل برای شما توانسته ام شخصیت چرکو را مثبت و مستقل نشان دهم ، هر چند اعتقاد دارم شخصیت او نیز نمی تواند عاری از عیب و خطا باشد.
عقیده ام این است که در زندگی ای که شما بسیار در دلنوشته هایت بیان می فرمایید ، احترام به ارزشهایی که همه برایشان ارزشمند است و همه ما در مقابل تخطی از حریم آن ، عکس العمل نشان می دهیم ، واجب است.
باید یاد بگیرم انتقاد از دیگران را با نوشته بیان کنیم و نه با پا گذاشتن به روی حریم ارزشهای افراد ، چون به یقین همه افراد دارای همین حریم ارزشها می باشند و با عدم رعایت آن ، حرمت های بسیاری زیر پا گذاشته می شود.
قبلا نیز در جواب یک نظر اعلام کرده بودم ، بنده از انتقاد استقبال می کنم چون آن را عاملی برای اصلاح امور ، تغییر برای بهتر شدن و رفع شبهات می دانم .
اما انتقاد را با تحکم نمودن یک خواسته و زیر پا گذاشتن حرمت ارزشهای فردی افراد ، متفاوت می دانم . در اینجا اگراجازه دهید بنده از همه خوانندگان وبلاگ شما ، این اصل را مجدد مورد تآکید قرار می دهم.
موفق ، موید و دلشاد باشید.
هر فردی ارزش هایی رو توی زندگیش داره. شاید اون ارزش ها خوب هم نباشند اما قابل احترامند نه به این معنی که من نیز این ارزش ها رو دنبال کنم. برای زندگی با افراد مختلف باید یاد بگیریم که احترام بزاریم وگرنه همیشه مطرود خواهیم بود.
شخصیت چرکو؛ خوب یا بد برای خود چرکو مهم بود. اشاره کردید که هیچ کس عاری از عیب و خطا نیست و این راجع به چرکو هم صدق می کنه.
براتون آرزوی موفقیت می کنم.
ارام بزرگوار
.
با اظهار محبتها و ابراز مخالفتهای دوستان از رفتن چرکو اگر من به جای او باشم به خاطر دوستان خوبم در تصمیمم تجدید نظر می کنم
حتی اگر آن یکی دو دوست کم لطف کماکان مذمتم نمایند.
جناب آقای انصاری من بر این اعتقادم که تا در موقعیت کسی قرار نگیریم نمی تونیم به جای اون فکر کنیم. هیچ کدوم ار ما جای چرکو نییستیم و دقیقاْ نمی دونیم چه چیز اون رو اینقدر رنجوند که حاضر شد بره و سکوت کنه. من هم امیدوارم برگرده هرچند می دونم همیشه هست و بهمون سر خواهد زد.
آخ جون پیدات کردم
موفق باشی آرام بانو
اومدی بلاخره دختر؟ خوش اومدی.
آرامم :
شاید تو این قسمت نباید بهت تبریک می گفتم جهت وبلاگ تازه و خوشگلت ، ولی از اونجایی که آخرین مطلبت بود به ناچار از فرصت استفاده کردم تا ضمن تبریک یک جایزه هم تقدیمت کنم ...
در ضمنی که دوست دارم قید کنم که با خوندن کامنت های حودتو هم محلی های خوبت یه جورایی دارم بیشتر می شناسمتون ، هر وقت می یام ناخود آگاه تکه ای از صفای نابتون با من همراه می شه و دلم می خواد سبدی مملو از مهر از من باقی بمونه ، تا درودی دیگر ...
اینم جایزه تو نازنین آرام :
آهسته تر قدم بزن و بی صدا بیا
آی بزرگ ! عمر درازی ست تا به یا
اول به ب سلام کن و بعد هم به ت
پ پلک بسته حرف نزن ، نوک پا بیا
با سین و شین دو کفش برای خودت بدوز
با این دو کفش وصله ای و تا به تا بیا
با عین و غین عینک و با میم هم چپق
با لام هم بگیر به دستت عصا ، بیا !
با کاف و گاف ، کشتی و با جیم ، بادبان
هر حرف را سوار کن ای ناخدا ، بیا
امواج ، سطرهای مه آلود آب هاست
تسلیم باش ، گوش کن ، آمدند ، بیا !
توفان شعر تازه ام آغاز می شود
تردید نیست ، با همه حرف ها ، بیا .
این شعر زیبا از محمد سعید میرزایی ست .
سلام بر فصیحه مهربانه من. از اینکه اومدی ممنونم عزیزم. امروز داشتم به این فکر کردم که چند روزه آدرسم رو فرستادم ولی نیومدی. می دونم که خیلی گرفتاری و من تو رو درک می کنم. ممنون از جایزه ات. همیشه جایزه هات نابه. شعر خیلی زیبایی بود.
سلام آرام
.
آفرین به شما که چنین هدیه آفرین بخشی را از خانم کاظمی به ارمغان گرفته اید.
.
من نیز سهمی از این سوغاتی زاینده برگرفتم.
.
خاجی
درود آقای انصاری.
هدیه ای بود به من ولی هر کسی با خوندنش می تونه سهمی از اون ببره. پس میشه گفت فصیحه ی مهربان اونو به همه ی خوانندگان وبلاگ تقدیم کرده.
هررفتنی درهرجای ارزش ندارد-بعضی ازرفتن هاارزش آدمی راپایین می آوردولی چرکووبازیاررفتن را بهترازماندنشان دیدن........با امیدهرچه بهترشدن هلیله......
آمین.
تقدیم به آرام - جناب انصاری و دیگران عزیزان هلیله دوست داشتنی :
صدایتان تمامیت ما را به شور دعوت کرد
به قله های سراسر غرور دعوت کرد
شب از جزیره مجنون به بوی جان رفتیم
به سمت سبزترین سمت آسمان رفتیم
چنین شدیم که در این و آن نگنجیدیم
به ذهن بسته این خاکدان نگنجیدیم
بیایید مرور کنیم این مسیر طی شده را
سلوک خوشه انگور جام می شده را
غروب غیبت دل را پر از حضور کنیم
بیایید به یاد بیاوریم ُ بیایید مرور کنیم
چراغ بود ز سر تا به پای بودن ما
نگاه ما - غم ما - شور ما - سرودن ما
ز پای تا به سر ما - تمام آتش و نور
تمام شعله سرکش - تمام شوق حضور
ممنون که توی جمعمون هستی. ممنون که میای و ما رو به شعرهای زیبات مهمون میکنی. من از طرف همه ازت سپاسگذارم مهربون.
در پاسخ شور دعوت
ــــــ
گذار
*
ما بی سر و سامان و پریشان و خرابیم
از نیست نهستیم و همی نقش بر آبیم
.
سرگشته سراسیمه و سرمست سراسر
دلداده و بی خویشتن و محو سرابیم
.
نی حاجی و نی زائر و نی زاهد و نی شیخ
نی واعظ و نی مفتی و نی اهل کتابیم
.
ما شهره شهریم به بیشهر ی و شیدا
در رفتن از این شهر شتابان به شتابیم
.
حاجی
ممنون جناب آقای انصاری. خوش اومدی بزرگ وبلاگ نویسان بیشهر.